kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۵۴۰۷
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۸
گزارشی از راهپیمایی اربعین ۱۴۰۲-بخش سوم

قدم به قدم  در مسیر عاشقی 

 
 
 
سید محمد مشکوه الممالک
ارادت به مولا در مسیر عاشقی
در مسیر عاشقی قدم برمی‌دارم مسیری که سراسر عشق و ارادت به حضرت اباعبدالله‌(ع) است. مسیری که گویا فرشی از جنس بال ملائک زیر پای زائرانش پهن گشته است و سقفی به بلندای آسمان بیکران مشایه دارد و مستانه، مستانه... بزرگراهی از حرم ارباب تا بارگاه اربابانی دیگر، مسیری از خانه پدر تا درگاه فرزندان، پدری که خود کریم است و فرزندانش نیز صاحب کرامت‌اند. مسیری به بلندای بال پرواز ملائک، جاده‌ای که از مولایمان آقا امیرالمؤمنین‌(ع) در نجف با چشمانی‌گریان خداحافظی کرده و قدم به‌سوی کربلا بر می‌گذاریم و به‌راستی وقتی عاشق به‌سوی میعادگاه معشوق قدم برمی‌دارد حال عجیبی پیدا می‌کند؛ دست و دلش می‌لرزد و قدم‌هایش تندتر می‌شود؛ درست مثل ضربان قلبش که به‌تندی باران بهاری می‌تپد. در این بزرگراه عاشقی عشق‌بازی‌ها چه زیبا به نمایش گذاشته شده است.
به یاد سه‌ساله کربلا
 دخترکانی را می‌بینم که پشت‌سرهم با فاصله‌های کوتاه نشسته و روی سرشان مجمعه‌های بزرگی از کیک، شکلات و آب‌معدنی گذاشته‌اند. اینها را که می‌بینم یاد دختران کوچک اباعبدالله‌(ع) می‌افتم. یاد حضرت رقیه سه‌ساله و دختر حضرت مسلم که همراه مادرش در مسیر کربلا تا شام به اسارت می‌رفت. دختر کوچک حضرت ابوالفضل‌العباس‌(ع) و دختران دیگری که به اسارت رفتند. مخدرات اهل‌بیت‌(ع) که با پای پیاده و پاهای پرتاول به اسارت می‌رفتند و اینک این دختران کوچک در اوج گرمای سوزان عراق، زیر آفتاب گرم و آتشین مشایه، با سینی‌های بزرگی از مواد غذایی که روی سر گذاشته‌اند تا از زائران اباعبدالله الحسین‌(ع) پذیرایی کنند؛ تابلوی زیبایی از تصویرگری شهیدان کربلاست. 
جلوتر می‌رویم و با آقای مهدی نظری گفت‌وگو می‌کنیم. زائری که از دیار امام رضا‌(ع)، از مشهد مقدس آمده است. همان‌طور که آهسته، آهسته قدم برمی‌دارد می‌گوید: «عشق امام حسین‌(ع) ما را به این‌جا کشانده است. من هر سال اربعین برای پابوسی اربابمان حضرت امیرالمؤمنین‌(ع) و حضرت اباعبدالله الحسین‌(ع) و آقا ابوالفضل‌العباس‌(ع) می‌آیم.» زیارت اربعین مقدماتی دارد و یکی از این مقدمات، زیارت با پای پیاده است. همین پیاده‌روی باعث می‌شود نفس انسان آمادگی بیشتری برای زیارت پیدا می‌کند.
 به یاد شهید قدمی
در کنارم طلبه بزرگواری حرکت می‌کند. او هم از دیار ثامن‌الائمه امام رضا‌(ع) آمده است.
 می‌گوید: «قدم‌هایم را به شهید رضا پناهی تقدیم می‌کنم شهید ۱۳ساله که مقام والایی دارد و با این سن‌وسال کم درجات والایی را در پیشگاه حضرت حق‌ تعالی طی کرده است.» او در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید ای‌کاش به معشوق حقیقی خود به خالق یکتا برسم و این جمله از یک نوجوان ۱۳ساله بسیار عجیب است. صحبت‌های طلبه مشهدی را مرا به فکر فرو می‌برد. من هم چند صلوات تقدیم به شهید رضا پناهی و تمام شهدای بزرگوار می‌کنم که با خونشان مسیر اربعین و زیارت کربلا را گشودند. یاد شهید محمدرضا جبلی می‌افتم شهید مدافع حرم که از سال‌ها پیش از شهادت زیارت اباعبدالله‌(ع) در روز اربعین را سرلوحه تمام برنامه‌هایش گذاشته بود. همسرش می‌گوید: «روزگاری که صدام در عراق حکومت می‌کرد رفتن به زیارت اباعبدالله‌(ع) ممنوع بود. محمد و دوستانش از لابه‌لای جنگل‌ها و روستاهایی که به کربلا ختم می‌شد پنهانی عبور می‌کردند و هر طور بود تا روز اربعین خودشان را به پابوسی ارباب می‌رساندند. 
خانمی کالسکه کودکانش را هل می‌دهد و جلو می‌برد. فرزندان دوقلویش که یک‌ساله هستند کنار هم داخل کالسکه نشسته‌اند. همسرش هم در کنارش کوله بزرگی را بر دوش گرفته و قدم برمی‌دارد. کنار جاده موکب‌هایی هستند که چای عراقی و غذا پخش می‌کنند. جلوتر پیرزنی نشسته و به زبان عربی صحبت می‌کند. وقتی پرس‌وجو می‌کنم متوجه می‌شوم که با التماس از زائران می‌خواهد تا یک شب را در خانه‌اش مهمان شوند و او پذیرای زائران اباعبدالله‌(ع) باشد. جلوتر پسربچه کوچکی ظرف بزرگ مسی که پر از خرماست را روی سر گذاشته و از زائران پذیرایی می‌کند.
این‌جا چیزی جز زیبایی نمی‌بینم
 این‌جا عطر خوش بال ملائک پیچیده است. این‌جا آسمان و زمین با هم یک‌دست شده و همگی در برابر سلطان خانم زینب که می‌فرمایند: «ما رأیتُ الّا جمیلاً ما جز زیبایی چیزی ندیدیم» و به‌راستی در این مسیر عاشقی جز زیبایی دیده نمی‌شود. پاهای تاول‌زده، خستگی و گرما برای عاشقان اباعبدالله‌(ع) چیزی جز زیبایی نیست. مگر غیر از این است که عاشق باید برای معشوق تحفه‌ای ببرد و تمام این سیل عاشقان، قدم‌های خسته و تاول‌های خونین گام‌هایشان را همراه با اشک شوق تقدیم پیشگاه حضرت مولا می‌کنند تا اینکه به کربلا نزدیک می‌شویم. 
اتحاد مسلمانان جهان در اربعین حسینی
زائر عربستانی را می‌بینیم. نامش را که می‌پرسم می‌گوید: «داوود محمد الداوود» با لحن کوبنده‌ای می‌گوید: «ما امام حسین‌(ع) را دوست داریم و همگی شیعه هستیم. تابه‌حال پنج مرتبه توفیق زیارت بارگاه ملکوتی امام رضا‌(ع) و ده بار هم توفیق زیارت خانم معصومه(س) را داشته‌ام یک‌بار هم به تهران آمده‌ام.» رسانه‌های فراوانی در دنیا فعالیت می‌کنند؛ اما همه ما مسلمانان جهان نیاز به اتحاد و یکپارچگی داریم. خصوصاً مسلمانان ایران و عراق باید با یکدیگر اتحاد و همدلی داشته باشند.
 به موکبی می‌رسیم که شربت خنک پخش می‌کنند. هر زائری که لیوان شربت را سر می‌کشد می‌گوید: «سلام بر لبان خشکیده امام حسین‌(ع).»
 پسر نوجوانی کنارمان حرکت می‌کند. روی کولی‌پشتی‌اش عکس یکی از شهدای مدافع حرم را زده است. وقتی متوجه می‌شود به عکس شهید پشت کوله‌پشتی نگاه می‌کنم با لبخند می‌گوید: «هر قدمی که برمی‌دارم تقدیم به شهدای مدافع حرم می‌کنم.»
می‌روم تا راه کربلا باز شود
 یاد شهید نصرالله شفیعی می‌افتم. جوانی اهل بوشهر، جنوب خطه ایران که اواخر جنگ در یک حادثه‌ای که توسط آمریکایی‌های غاصب صورت گرفت مفقودالاثر شد. وقتی آمریکا کشتی‌های کویت را وارد آب‌های ایران در خلیج‌فارس کرد، نصرالله و دوستانش برای دفاع از حریم خلیج همیشه فارس راهی دریا شدند و در سرمای شبانه خلیج فارس با نیروهای بعثی جنگیدند و عده‌ای مثل شهید مهدوی به طرز فجیعی به شهادت رسیدند و عده‌ای هم مثل شهید شفیعی مفقودالاثر شدند. دختر شهید شفیعی می‌گوید پدرش قبل از شهادت یک پیشانی‌بند به او داد و گفت: «دخترم من باید بروم تا راه کربلا باز شود» و به‌راستی خون پاک آن شاهدان شیدایی آن شهیدان فاتح راه کربلا را گشود. شهیدانی که وقتی تیرخورده و روی خاک می‌افتادند دستان خونین و لرزانشان را روی سینه نهاده و سر به‌سوی حرم حضرت اباعبدالله‌(ع) چرخانده و سلام بر مولایشان می‌دادند و لحظه دیگر به فیض شهادت می‌رسیدند، با جعفر ۲۸ساله صحبت می‌کنم که از بصره آمده است و پنج ‌روز در راه بوده است او تمام این ده روز را پیاده مسافرت کرده است تلفن همراهم زنگ می‌خورد صدای گرم مادر را می‌شنوم که می‌گوید به باجناقت و پسرش سلام برسان و التماس دعا بگو یادتان باشد هر قدمی که برمی‌دارید برای حضرت آقا هم دعا کنید. پیرمرد عربی که قامت خمیده دارد و دشداشه بلند بر تن کرده کنار جاده ایستاده است و با دستان لرزانش پاکت‌های آبمیوه را به دست زائران می‌دهد. کمی آن‌طرف‌تر دختربچه 8-9 ساله‌ای که به‌سختی  ویلچر پدرش را حرکت می‌دهد می‌گوید هر سال اربعین این پدر و دختر با هم عازم کربلا می‌شوند. دختر به‌سختی ویلچر را حرکت می‌دهد، بعضی از زائران می‌خواهند به او کمک کنند؛ ولی قبول نمی‌کند می‌گوید هر سال خودش به‌تنهائی پدرش را به پابوس مولا می‌برد. 
خاک دامنگیر
زائری را می‌بینم که همراه فرزند شش‌ساله و همسرش مسیر پیاده‌روی را طی می‌کند. با او هم صحبت می‌شوم. نامش احمد چنانی است. ساکن خوزستان، شهر شوش دانیال ۳۶ساله است و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دارد. از او در مورد سفرش می‌پرسم از لحن گرم کلامش مشخص است که اهل خطه جنوب ایران است و مثل آب‌وهوای گرم خوزستان خونگرم و مهربان می‌گوید: «من سال ۹۵ ازدواج کردم و از همان سال همراه خانواده‌ام به سفر کربلا می‌آیم.
 هر سال اربعین من و همسر و فرزندم کوله‌مان را می‌بندیم و راهی جاده عاشقی می‌شویم. فقط سالی که امیرعلی به دنیا آمد تنها آمدم. بعد از آن هر ساله من، همسر و فرزندم اربعین روزی‌خوار سفرهای اباعبدالله‌(ع) در مسیر پیاده‌روی هستیم. خدا می‌داند این سرزمین، این خاک کربلا، چه سرّی دارد که هر کس در آن قدم می‌گذارد اسیر عشق مولا می‌شود. زمین کربلا خاک دامنگیری دارد و زائرانش را نمک‌گیر می‌کند طوری که هر ساله راهی این دیار سراسر عشق می‌شوند. ما از همان سال اول که آمدیم عاشق این سرزمین و سالار این خاک حضرت اباعبدالله‌(ع) شدیم. این عشق طوری ‌گریبانمان را گرفت که هر سال قبل از اربعین قلبمان می‌تپد که مبادا از این سفر معنوی با پای پیاده جا بمانیم. ما تاسوعا و عاشورا این‌جا بودیم؛ اما باز هم دلمان بی‌قرار کربلا شد و ارباب دوباره طلبمان کرد. هزینه‌اش را هم خداوند خودش جور می‌کند. خداوند این حرارت و اشتیاق برای دیدار صحن و سرای حضرت اباعبدالله‌(ع) را در قلوب مؤمنین قرار داده است. این زائرانی که میلیونی از تمام نقاط دنیا می‌آیند فکر آب، نان، خوراک و جای خواب ندارند، تنها فکر و ذکرشان دیدار ارباب است؛ اما باید بدانیم اگر حالا آزادانه در این مسیر قدم می‌گذاریم، این امنیت و آرامش و این شور و اشتیاق عاشقان حسینی را مدیون خود اباعبدالله‌(ع) و خون شهدا هستیم. 
ما هر سال قدم‌ها و گام‌های خسته‌ای را که با پای پیاده برمی‌داریم را تقدیم شهدا می‌کنیم. اولین سالی که داعش به عراق حمله کرد من و خانواده‌ام باز هم برای زیارت مولایمان در اربعین راهی شدیم. خیلی از اطرافیان ما را منع می‌کردند که این راه خطرهایی دارد؛ ولی با توکل بر خدا رفتیم مشکلی هم پیش نیامد. در مسیر پیاده‌روی برای حضرت آقا و رهبر عزیزمان هم دعا می‌کنیم. ایشان تاج سر ما هستند و یقیناً در ثواب شریک هستند. 
حضرت رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «هر کس عمل قومی را دوست داشته باشد در زمره آنهاست.» حتماً مقام معظم رهبری هم در زمره همین افراد هستند. 
شهید مدافع حرم احمد عیاری، فرمانده گردان امام حسین‌(ع) و شهید محمودخانی، تنها شهدای مدافع حرم شهرستان ما هستند. شهید محمودخانی جانباز بود و در همین مسیر بر اثر عوارض جراحت‌های دوران جنگ به فیض عظیم شهادت نائل شد. شهید محمودخانی بسیار مؤمن و متشرع بود. ما شهدا را الگوی زندگی خودمان کرده‌ایم. من از شهید احمد عیاری درس‌های بسیار بزرگی گرفته‌ام. احمد چنان زیبا صحبت می‌کند که غرق در مفاهیم گفته‌هایش می‌شوم. از او در مورد اهمیت و ثواب زیارت اباعبدالله‌(ع) با پای پیاده می‌پرسم و او پاسخ می‌دهد که هر قدم این پیاده‌روی ثواب حج را دارد. از او می‌پرسم به چه گوهری در این پیاده‌روی رسیده است که دوست دارد آن را با دیگر افرادی که تشنه معارف اهل‌بیت‌(ع) هستند قسمت کند و او پاسخ می‌دهد: «تغییر رفتار به بهترین وجه و دور شدن از آن از هر آنچه که اباعبدالله الحسین‌(ع) از آن بیزار است و انجام هر کاری که اباعبدالله‌(ع) آن را دوست دارد.»
از احمد چنانی خداحافظی کرده و به مسیرمان ادامه می‌دهیم. هرچه به کربلا نزدیک‌تر می‌شویم شور و شوق مردم بیشتر می‌شود. انگار قلبم می‌خواهد از حصار تن بیرون‌آمده و روی سنگ‌فرش جاده خاک‌آلود، خاک قدم‌های زائران شود. پیرمردی با عصای چوبی‌اش آهسته، آهسته قدم برمی‌دارد. به هر موکبی که می‌رسد می‌ایستد تا نفسی تازه کند و دوباره به راهش ادامه دهد. موکب‌داران دست‌به‌سینه نهاده و در مقابل زائران با احترام ایستاده و پذیرایی می‌کنند. 
موکب‌داران عاشق
به موکبی می‌رسیم که غذای نذری می‌دهد. عطر غذا همه‌جا را پرکرده است. سه مرد عراقی با لباس‌های بلند دشداشه مشغول پخش غذا هستند. یکی از آنها هر ظرفی را که پر از عدس‌پلو می‌کند با صدای بلند می‌گوید: «مولایی حسین» غذای تبرکی را گرفته و گوشه‌ای می‌نشینم تا هم نفس تازه کرده و هم غذا بخوریم. سیل جمعیت دسته، دسته از مقابل ما عبور می‌کنند.
 حرم نزدیک است
بعد از خوردن غذا دوباره راهی می‌شویم. چند جوان افغانستانی کنارمان حرکت می‌کنند؛ با هم سینه می‌زنند و به زبان خودشان جملاتی را تکرار می‌کنند.
 این‌جا تمام جملات و کلمات و واژه‌ها تنها عطر حسینی دارند. بار معنایی تمام لغات به هر زبان و لهجه‌ای که باشد اظهار ارادت به پیشگاه اباعبدالله الحسین‌(ع) است. کم‌کم از فاصله نسبتاً نزدیکی گنبد و بارگاه ملکوتی اربابمان به چشم می‌خورد. با چشمان خیس از اشک شوق پیش می‌رویم. هرچه به بارگاه ملکوتی نزدیک‌تر می‌شویم اشتیاق‌ها نیز بیشتر می‌شود. وارد بین‌الحرمین می‌شویم که بخشی از بهشت خداوند در روی زمین است. یک طرف حرم آقا اباعبدالله الحسین‌(ع) و یک طرف حرم آقا ابوالفضل‌العباس‌(ع) است. شنیده‌ام که وقتی در بین‌الحرمین وارد می‌شوید بعد از سلام و اظهار ارادت به پیشگاه اباعبدالله الحسین‌(ع) به سمت حرم آقا ابوالفضل عباس‌(ع) رفته و زیارت کنیم بعد رو به‌سوی حرم ارباب ‌نماییم و این عمق محبت آقا اباعبدالله‌(ع) به برادر بزرگوارشان حضرت عباس‌(ع) را می‌رساند که زائران و دوستدارانشان هم ابتدا به حرم حضرت عباس‌(ع) رفته بعد به پابوس آقایشان روند. درون حرم رفته و نور سرخ‌رنگی که دور تا دور حرم را در بر گرفته زلال اشک را در چشمانمان جاری می‌کند این نور سرخ‌رنگ تصویری از صحنه خونین کربلاست ازدحام جمعیت در حرم آقا اباعبدلله الحسین علیه‌السلام بسیار زیاد است، با چشمان‌ گریان وارد حرم می‌شویم دست برسینه نهاده و به نشانه ادب به مولایمان سلام می‌دهیم گرد ضریح شش گوشه طواف کرده و عقده دل می‌گشاییم وقتی در مسیر پیاده‌روی می‌آمدیم هزاران دعا و نذر را در دل خود مرور می‌کردیم و تا وقتی به پیشگاه مولا رسیدیم همه را عرضه داریم اما حالا که وارد صحن و سرای آقا شده‌ایم گویا هیچ حرفی برای گفتن نمانده است تنها چشمانمان خیس عاشقی است انگار دیدار معشوق مهر سکوت بر لبانمان زده و محو تماشای ارباب هستیم.
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم 
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی 
 و دل سیر زیارت می‌کنیم و استخوانی سبک می‌کنیم، خستگی تمام مسیر با همین زیارت از تن به در می‌رود. دوست داریم بیشتر در حرم بمانیم اما ازدحام جمعیت بسیار زیاد است. از طرفی می‌دانیم زائران عاشق دیگری که در راه هستند و یا به جلوی در حرم رسیده‌اند مانند ما آرزوی زیارت دارند. 
وسط بین‌الحرمین گوشه دنجی پیدا کرده و می‌نشینیم. گروه، گروه خیلی زائران می‌آیند و هر کس با زبان و لهجه خودش اوج ارادت و عاشقی‌اش را به آقا اظهار می‌دارد. به‌راستی امیران ما، این بزرگواران و این شاهدان الهی چه خوب امیرانی هستند که اگر به هر زبانی سخن بگوییم می‌شنوند و دردهایمان را درمان می‌کنند. دردهایی که هیچ‌کس جز آنها درمانش را نمی‌دانند رازهایی که جز به آنها به هیچ محرمی نمی‌توانیم لب باز کنیم و در راه این ارباب باید از جان‌ودل گذشت.
نوکران ارباب
به کتابخانه حرم حضرت عباس‌(ع) می‌رویم. ابوحیدر را می‌بینم، یکی از دوستان قدیمی و مهربان عراقی. چند سال است که توفیق آشنایی با این بزرگ مرد را دارم، یکی از خدام حرم آقا ابوالفضل‌العباس‌(ع) است. در معرفی خود به عنوان خادم اهل‌بیت‌(ع) اکتفا کرده و اسم واقعی‌اش را بیان نمی‌کند. دوست دارد یک خادم و نوکر گمنام برای اهل‌بیت‌(ع) باشد. از او در مورد خیل عظیم جمعیت سؤال می‌کنم. 
می‌گوید: «تمام این مردم برای محبت امام حسین‌(ع) جمع شده‌اند این‌ها از تمام نقاط دنیا آمده‌اند و می‌دانند که امام حسین‌(ع) برای چه از مکه به کربلا تشریف آوردند. کربلا مرکز تشیع در جهان اسلام است و در اربعین تمام مسلمانان جهان در کربلا دور هم جمع می‌شوند مردم عراق هم با اینکه این‌جا کشورشان است روز اربعین همگی در کربلا دور هم جمع می‌شوند تا وحدت و اتحاد امت شیعه را نشان دهند و پیاده‌روی و تجمع مسلمان‌ها در روز اربعین تنها به‌خاطر ثواب زیارت اباعبدالله‌(ع) در روز اربعین نیست چه‌بسا ثواب زیارت اولویت آنها بوده و بعد برای نشان‌دادن قدرت و اتحاد مسلمانان جهان همگی در کربلا در خاکی که روزگاری غریبانه‌ترین و مظلومانه‌ترین شهدا را در آغوش گرفت جمع می‌شوند تا با خدای خود و اباعبدالله‌(ع) تجدید پیمان کنند اگر تنها بحث ثواب بود هر کس می‌توانست در منزل خود نماز خوانده و ذکری بگوید؛ اما هدف تقویت شیعه است. 
طبیب طبیبان
زن و مرد، کوچک و بزرگ بیماران و گرفتاران همگی با دلی شکسته این‌جا می‌آیند؛ چون طبیب طبیبان دنیا این‌جاست. خیلی از بیماران این‌جا شفا می‌گیرند. مادران فرزندانشان را می‌آورند تا با این مسیر آشنا شوند. وقتی شهید بزرگواری را برای تشییع می‌آورند تمام مردم در مراسم تشییع آن پیکر پاک شرکت می‌کنند که گویا نزدیک‌ترین عزیزانشان است. مسلمانان و شیعیان جهان به کربلا آمده و کرامات اباعبدالله‌(ع) را بعینه می‌بینند و بعد برای تبلیغ به سرزمین خودشان رفته و این شور حسینی و این تصویر عاشقی را به گوش مردمان شهر و دیار خود می‌رسانند و این یعنی اشاعه عشق حسینی.
خیلی اوقات زائران چند قدم را به نیت افرادی که مشکل دارند و گرفتار هستند برداشته و مشکلات آن عزیزی که به نیتش قدم برداشته‌اند حل می‌شود.
به قربان سینه مجروح ارباب
در انتفاضه سال 91 بانویی که از سختی‌ها و مشکلات به تنگ آمده بود به اباعبدالله(ع) شکایت می‌برد و می‌گوید یا اباعبدالله(ع) می‌بینید بعثی‌ها با کربلا با این سرزمین اهل بیت‌(ع) چه کردند و آن‌قدر با اباعبدالله‌(ع) درد و دل کرده تا اینکه به خواب می‌رود. در خواب وجود مبارک امام حسین‌(ع) را می‌بیند که آقا پیراهنشان را بالا می‌زنند و می‌فرمایند: «این زخم‌ها را ببین. من این زخم‌ها را از مردم برداشتم و به جان خریدم تا کربلا باقی بماند و اگر جز این بود همین هم از کربلا باقی نمی‌ماند.»
 یک زائری پرچمی را آورد و پیش من گذاشت. می‌گفت از وقتی کوچک بوده مادرش هر ساله این پرچم را از یک شهر دور تا کربلا می‌آورد. ۱۲ سال مادر این پرچم را با خود به پابوس آقا می‌آورد و از وقتی مادرش دارفانی را وداع گفته؛ خودش این پرچم، این بیرق اباعبدالله‌(ع) را برداشته و هر سال اربعین به پابوسی آقا می‌آید.
نمایشگاه شهدای حشدالشعبی
پس از زیارت همراه دوست عزیزم رسول قائمی و پسرنوجوانش در راه برگشت از زیارت به مکانی می‌رسیم که نمایشگاه عکس بسیاری از شهدای حشدالشعبی را گذاشته‌اند. فضای ملکوتی عطر خوش شهدا کام وجودمان را مست می‌کند به تصاویر که نگاه می‌کنیم چهره‌هایی می‌بینیم که نور معنویت در چشم‌های تمام شهیدان دیده می‌شود. با حیدر عبدالجبار میاحی گفت‌وگو می‌کنیم او یکی از اعضای گردان ۱۵ حشدالشعبی است. به ترتیب عکس شهدا را نشان‌مان دهد و از هر شهید نکاتی می‌گوید که تا حدودی آن شهید بزرگوار را توصیف می‌کند. ابتدا عکس شهید ولید خالد حمید را نشانمان می‌دهد. نکته‌ای که حیدر از شهید ولید برایمان می‌گوید مهربانی و لبخند همیشگی‌اش که تا لحظه شهادت بر لب داشت و اینکه به قول عراقی‌ها در تمام عملیات سرنیزه بود؛ یعنی جلودار و پیشقدم بود. عکس بعدی متعلق به شهید سید عادل ‌هاتف الغالبی است. ایشان همراه چند تن از دوستانش سال ۲۰۱۶ توسط نیروهای داعش محاصره شدند. چند نفر از دوستانش به‌شدت زخمی شدند اما توانستند خود را از میدان محاصره نجات دهند؛ اما سید را که جراحات بسیار زیادی برداشته بود نتوانستند با خودشان ببرند وقتی دایره محاصره تنگ‌تر شد داعشی‌ها سید را به همراه دو تن دیگر از دوستانش که در داخل ماشین در محاصره بودند را داخل ماشین سوزاندند و این‌گونه آنها هم به لقاءالله رسیدند. عکس‌های بعدی را نشانمان می‌دهد به تصاویر پاک شهدا نگریسته و صلوات می‌فرستیم.
در مورد تشکیل حشد‌الشعبی سؤال می‌کنیم. حیدر عبدالجبار توضیح می‌دهد که تشکیل حشد‌الشعبی تنها به استناد فتوای آیت‌الله سیستانی نبود بلکه تمام مسلمانان و شیعیان عراق معتقد بودند ایجاد یک چنین تشکلی یک امر الهی است. سه روز قبل از فتوا، آیت‌الله سیستانی در مسجد سهله بودند و از آنجایی که مرجعیت ارتباط خاصی با مولا و صاحب ما آقا امام زمان(ع) دارند می‌دانیم این فتوا هم یک امر الهی بود و تمام نیروهایی که برای ثبت‌نام می‌آمدند همگی داوطلبانه و با اشتیاق آمدند و مؤسسه‌ای به نام حشد‌الشعبی را تشکیل دادند.
رفتن به خانه شهید حشدالشعبی
پس از بازدید نمایشگاه به همراه آقای مالک دوست صمیمی شهید، ولید خالد معاون فرمانده حشدالشعبی راهی خانه این شهید والامقام می‌شویم تا با خانواده شهید صحبت کنیم.
آقای حیدر عبدالجبار المیاحی که هم دوست شهید بوده و هم به زبان فارسی و عربی تسلط دارد  داخل خانه شهید می‌شویم. عکس بزرگی از شهید ولید خالد در سردر خانه نصب شده است. با پدر و فرزندانش شهید صحبت می‌کنیم. شهید ولید خالد معاون گردان ۱۵ حشدالشعبی بود. او انسان بسیار مهربان و خوش برخوردی بود و این را از همان خنده‌ای که در تصویر عکس شهید است متوجه می‌شویم. او در سال ۲۰۱۷ بر اثر انفجار مین در عملیات موصل به فیض عظیم شهادت رسید. همرزمش تعریف می‌کند که شهید ولید در تمام عملیات اولین نفر بود که داوطلب رفتن به میدان می‌شد. وقتی آیت‌الله سیستانی فتوای جهاد دادند او جز نخستین نفراتی بود که عازم جبهه شد. 
این سفر ادامه دارد